اما من که خوابم نمیاد!
مامان منو تو کَریِر خوابوند و رفت تا به کاراش برسه. کریر منم رو تخت بود، مامان داشت ظرف میشست و منم میخواستم بخوابم. یکم سعی کردم اما دیدم خوابم نمیاد، خب وقتی خوابم نمیاد چجوری بخوابم؟ کریر هم که رو تخت بود، عروسک هامم اونور بود هیچ اسباب بازی هم دم دستم نبود، یکم با دست و پاهام بازی کردم، بعد فکر کردم بهتره برم اونطرف پیش مامانی، اما خوب من که خیلی کوچولو بودم کریر هم رو تخت بود نمیتونستم بیام پایین. یکم خودمو تکون تکون دادم و کریر رو برگردوندم روی تخت، از کریر اومدم بیرون و یواش یواش از تخت اومدم پایین. مامانی هم از سکوت من تعجب کرده بود سرشو برگردوند و دید من جلوی در آشپزخونه دمر خوابیدم و انگشتمم تو دهنمه و با چشم های درشتم دارم کار کر...
نویسنده :
خود بهار
7:08